۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه





برو ای مگس پابرهنه...خدا روزیتو جای دیگه بده!

تو کی هستی که از من کمک می خوای؟

من؟

من آنم که رستم گفت ،اهم، اهم....آقا ما مخلصیم! منم آن مگس پا برهنه .

می خواندم با خود:" آسمان صاف و شب آرام..."

اما نه آسمان صاف بود، نه شب آرام

و نه جوابی از تو

در کوچه ها کاش عاشقانه می گشتم

کاش...

ولی سرم را از پنجره بیرون کرده بودم و به برجیس، مشتری غول آسا زل زده بودم.

مثل خودش که کوچکترین چشمکی به دنیا نمی زد من هم بی پلک زدن محوش بودم.

نمی فهمیدم

دوهزاریم کجه!

من آنم که...

من آنم که هرچه دید از جعبه ی ابلهان دید..

اگر جعبه نباشه برای خودم دوربینی می سازم...از اعماقش به وسعت اطرافم زل می زنم...عجب کارگردانه خفنی داره، چه طبیعی درست کرده!

و لحظه ای که دوربین شکست له شدم...شکستم

از سردی خودم لرزم گرفت

از لرز خودم به تلاطم افتادم

و در تلاطم این دریای درون... غرق شدم

ابلهم، اگر دوربین دیگری بسازم

زشتم، اگر این دیو درونم لانه ی چشم هایم را بدرور نگوید.

دیوی که با نجات کفش دوزک ها از غرق شدن آرامش می کردم!

و در آینه هنوز همان ابلهی را می بینم که دیو چشم هایش لرزه بر تنم می اندازد

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

Dancer in the Dark


In a musical, nothing dreadful ever happens

۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

بتون آرمه


میل بوتونگ، جان بوت جنگ، میل بوتونگ، میل بوتونگ ،میل بوتونگ، جان بوت جنگ...
داشتم بعد از مدت ها گرد گیری می کردم، تلوزیونم روشن بود...البته تصویر نمیدیدم! داشتم فکر می کردم چرا یه آقایی داره با صدای یک نواخت این دو تا کلمه رو تکرار می کنه. اول فکر کردم تیتر شروع یه فیلمه و بازیگرا دارن معرفی میشن ولی خوب درسته که ما تو ایران رضا محمدی یا علی حسینی زیاد داریم ولی جان بوت جنگ و میل بوتونگ به نظر اون ور اینقدر ها هم زیاد نمیاد. بعد فکرم رفت سراغ میل و بوتون...نه...
مکالمه ی بعدی: آقای دکتر میل بوتونگ(!)، هاهاها( رو به کتر میل بوتونگ)...شما نتیجه ی انتخاباتو میدونین؟!
نتیجه گیری شماره ی 1: میل بوتونگ آدمه اون هم از نوع دکترش
2: آقاهه که گوینده بود داشت رای می خوند(اتحاد ملی، انسجامه اسلامی)
3: هیچ چیز اون طور که به نظر میاد نیست!
4: با توجه به لحن خبیثانه و خرانه ی این آقای بدجنس میل بوتونگ باخته!
مکالمه: تبریک میگم دکتر میل بوتونگ!شما ابردکتر شدید( یه چیزی تو مایه های رییس بقیه ی دکترا یا ابر قدرت اینا...کلمش یادم نیست!)
نتیجه گیری شماره ی 1 = نتیجه گیری شماره ی 4: هیچ چیز اون طور که به نظر میاد نیست!
2 یا 3 ای بابا چه فرقی می کنه: تاریخ تکرار می شود و ما حدس های احمقانه مان را به زدن ادامه می دهیم( یا می پردازیم نقطه)


باشد که ورژن ایرانی پرستاران یا دکتران هم به لطف و مرحمت آقای ده نمکی به صحنه ی اجرا پا گذارد.
باشد که بادا!

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

I'm not a caterpillar
I'm not a butterfly
I'm even not in a cocoona

berin!

http://www.kabe-kariman.com/page.php?slct_pg_id=106&sid=1&slc_lang=fa

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه



دود سیگار به نوبه ی خود از عجیب ترین عجایب خلقت و به نوبه ی خود اعجوبه ایست!

( به قول زن داداش) این موجود امروز بسی فکر منو به خود مشغول کرده...البته الان که از لحاظ دستوری نگاه می کنم، به خود یعنی به من مشغول کرده در حالیکه من منظورم دوده بود نه خودم ولی با عمیق تر شدن در این مسئله میبینم که به خودمم مشغول و اشغال شدم!

قانون شماره ی یک:

1.هیچ وقت کلتو تو کیک تولد نکن.

2.اگر کردی هیچوت تکرارش نکن.

3.اگر بازم کردی دیگه تا ابدالدهر کلت تو کیک میمونه(اون حیوونه نه...میماند!)

4.همیشه ظرفتو بشور.

*بقیه ی قانون ها را بسته به اقتضای متن و خود( یعنی شما نه اون متنه) مانند قانون شماره ی یک جمله گذاری کنید.

5.سیگارو فقط نیگا کنید.

خلاصه...

دود سیگار به نوبه ی خود از عجیب ترین عجایب خلقت و به نوبه ی خود اعجوبه ایست که فکر هر انسان باشعور و فرهیخته ای را به تفکر وامی دارد!